دلم گرفته نازنین
نوشته شده توسط : ---

زندگی در خوابگاه و این دانشگاه و جوش داغونم کرد تا اینکه به نت پناه بردم

اونجا با مریم آشنا شدم حرفایه خیلی قشنگی میزد،شد واسم یه فرشته

تا اینکه از هم جدا شدیم و من سعی کردم پیداش کنم رفتم دانشگاهی که میگفت بابام اونجاست ولی فهمیدم که دروغ گفته

حالا هم هر چی خودم رو گول میزنم که میاتش دلیل دروغاش رو میگه تا شاید کمی آروم شدم ولی نمیاد

نمیدونم چیکار کنم به خدا باورش واسم سخته،من انقدر آدم داغونی نیستم که واسه با دختر بودن نتونم حضوری عمل کنم همین الآن یکی رو پیچوندم اومدم،ولی دلم رو دادم به این دختر و با شناختی که از خودم دارم هیچوقت نمیتونم فراموشش کنم

میدونم احمق بازیه ولی چه میشه کرد

اینم فالی که گرفتم واسش

دل از من برد و روی از من نهان کرد

 

خدا را با که این بازی توان کرد

شب تنهاییم در قصد جان بود

 

خیالش لطف​های بی​کران کرد

چرا چون لاله خونین دل نباشم

 

که با ما نرگس او سرگران کرد

که را گویم که با این درد جان سوز

 

طبیبم قصد جان ناتوان کرد

بدان سان سوخت چون شمعم که بر من

 

صراحی گریه و بربط فغان کرد

صبا گر چاره داری وقت وقت است

 

که درد اشتیاقم قصد جان کرد

میان مهربانان کی توان گفت

 

که یار ما چنین گفت و چنان کرد

عدو با جان حافظ آن نکردی

 

که تیر چشم آن ابروکمان کرد

تعبیر:

نهایت استفاده را از شما برده اند و سپس شما را رها نموده اند در دنیا از این گونه آدمها زیاد است شما باید حواس خود را جمع کنید تا دوباره فریب نخورید.

   
     
     
     
     
     
     
     




:: بازدید از این مطلب : 326
|
امتیاز مطلب : 145
|
تعداد امتیازدهندگان : 29
|
مجموع امتیاز : 29
تاریخ انتشار : دو شنبه 9 اسفند 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: